اصل استفاده از قدرت سئوال و جملات تاکیدی مثبت
اصل استفاده از قدرت سئوال
هر سئوالی که انسان از خود می پرسد باز تاب خاصی در روحیه و فکر او ایجاد می شود، فرق نمی کند که طرح این سئوال با صدای بلند و علنی باشد و یا در عمق درون؛ سئوالات هم می توانند بار منفی داشته باشند و هم بار مثبت، لفظ ” چرا؟ ” اغلب بار منفی دارد؛
اگر سئوال شود ” چرا؟ ” روحیه ای که تولید می شود یک روحیه بد است و باوری هم که تولید می کند یک باور بد است، معمولا لفظ ” چگونه؟ ” بار مثبت دارد، اگر سئوال شود “چگونه؟” این سئوال بر تمام کائنات اثر می گذارد و درهای رحمت الهی را برای یک روحیه خوب و یک باور خوب باز می کند.
اگر سئوال شود “چرا همه چیز خراب است؟ ” کائنات کاری برای ما انجام نمی دهد چرا که همه چیز خراب است! اما اگر سئوال شود ” چگونه شرایط را بهتر کنم؟ ” ضمیر ناخودآگاه به دنبال جواب این سئوال می گردد تا همه چیز را بهتر کند! بنابراین با هر سئوالی که در درون ما شکل می گیرد یک قدم به سوی برنامه ریزی نمودن ضمیر ناخودآگاه خویش قدم بر می داریم.
” چرا؟ ” نگوئیم چون احساس بدبختی و نا امیدی ببار می آورد. ” چگونه؟ ” بگوئیم چون تغییر را به دنبال خود دارد. دانش آموزی که مثلا درس علوم را بلد نیست اگر از خود سئوال کند: ” چرا این درس را نمی فهمم؟” آنچه که عایدش می شود احساس یاس و ناامیدی واینکه نمیفهمد!! همین!
اما اگر از خود بپرسد: “چگونه است که این درس را نمی فهمم؟” ضمیر ناخودآگاه او به دنبال جواب می گردد تا بالاخره جواب سئوال را پیدا کند و مشکل بر طرف گردد.
اصل استفاده از جملات تاکیدی مثبت
هر جمله ای که در ذهن ما بگذرد، هر جمله ای که بر زبان آوریم، هر جمله ای که بنویسیم، هر جمله ای که بخوانیم و هر جمله ای که بشنویم یک پیام برای ضمیر ناخودآگاه است،
ضمن اینکه این جمله ها یا روحیه را خراب می کند و یا عالی، می تواند وضعیت و شرایطی متناسب با آن کلام را برای ما ایجاد کند، برای درک این حقیقت بهتر است به جملات زیر را بر زبان آوریم تا به شکل کاملا ملموس متوجه این حقیقت شویم:
من یک برنده هستم، من به خود افتخار می کنم، من همیشه درسم را خوب می فهمم، من همیشه به سلامت زندگی می کنم، من در هر کاری پیروز هستم، سراسر وجودم غرق انرژی و شادی است!، من جاذب سلامتی و ثروت هستم …
این عبارات چه تاثیری بر ما می گذارند؟ مسلما یک تاثیر خوب
و حالا به این جمله ها دقت کنیم و چند بار آنها را مرور کنیم:
من یک بازنده هستم!، من مایه سرافکندگی هستم!، من هیچوقت درسم را نمی فهمم!، من همیشه بیمارم!، من در تمام کارهای زندگی ام شکست می خورم!، سراسر وجودم غرق درد و غم است
چه تاثیری بر ما می گذارند؟ مسلما یک تاثیر منفی و بد
حال اگر عموم یک ملت، یا در صد بالایی از مردم یک کشور چنین فکر کنند که:
مردم کشورمن مردمی برنده هستند!
من به مردم کشور خود افتخار می کنم!
مردم کشور من مردمی فهیم و زیرک اند.
مردم کشور من همیشه به سلامت زندگی می کنند!
مردم کشور من در هر کاری پیروز هستند!
سراسر وجود مردم کشورم غرق انرژی و شادی است!
مردم کشور من جاذب سلامتیها و ثروتها هستند!
این عبارات چه تاثیری برکل ما می گذارند؟
مسلما یک تاثیر خوب!
حالا به این جمله ها دقت کنیم و باور عمومی یک ملت چنین باشد:
ما یک ملت بازنده هستیم!
مردم کشور ما مایه سرافکندگی ما در دنیا هستند!
مردم کشور ما هیچوقت نمی فهمند!
مردم کشور ما من همیشه بیمار و بد بخت اند!
مردم کشور ما در تمام کار های زندگی شکست می خورند! و ….
این باورها چه تاثیری برملت ما می گذارند؟ مسلما یک تاثیر منفی و بد!
برای اشنایی بیشتر با قدرت ذهن و اینکه چطور از توانایی های ذهن ناخوداگاه خود برای پیشرفت و موفقیت زندگی استفاده کنیم در این جا به تکنیک سوالات قدرتمند از ذهن از آقای آنتونی رابیز شروع میکنیم که بسیار عالی یکی از راهکارهای این سیستم را بیان میکند:
آنتونی رابیز میگوید: من به شما تکنیکی را معرفی میکنم که سالهاست خودم از آن استفاده میکنم و شما هم از آن استفاده میکنید. ولی اگر آن را درست بکار بگیرید، زندگیتان سرو سامان اساسی خواهد گرفت. در واقع بیشتر از هر چیزی که بتوانم به شما یاد بدهم، آینده تان را تغییر میدهد.من آنرا قدرت سوالات مینامم.
سوالات کوانتومی منشاء تغییرات زندگی هستند. بیایید در ابتدا اصولی را که از قبل میدانستید را بررسی کنیم. سپس ببینیم که چگونه میتوانیم آنها را بکار ببریم که به نتایج عالیتری دست پیدا کنیم.
معتقدم پرسیدن سوالات درست، آگاهانه و موثر مثل آن است که برای ایجاد تغییر خود را به قدرت دینامیت مجهز کنید، تا همه موانع را از سر راه بردارید و به سمت جلو حرکت کنید. سوالات قدرت زیادی دارند که میتوانید به کمک آنها لذت و قدرت بیشتری در زندگی بدست آورید، یا بالعکس رنج و درد و محدودیت و شکست را نصیب خودتان کنید. وقتی به گذشته زندگی خودم نگاه میکنم، میبینم زمانی که آموختم چگونه از خودم سوالات درست بپرسم، شروع به ایجاد بزرگترین تغییرات کردم. سوالاتی مانند: چطور میتوانم بهتر عمل کنم؟ چطور میتوانم آن را تغییر دهم؟ چطور میتوانم اینکار را عملی کنم؟ اینها سوالاتی هستند که مرا دگرگون کردند. چون جوابهایی جدیدی برایم به ارمغان آوردند.
هر کسی به جوابهایی جدید نیاز دارد، اینکه چگونه آن را بدست آورم؟ جواب این است: سوالات بهتر بپرسید. در واقع اگر جوابهای بهتری میخواهید، سوالات با کیفیت تری از خودتان بپرسید.
من در مرحله اول میخواهم به قدرت و تاثیر سوالات در زندگی فکر کرده و آن را درک کنید و تجربه کنید تا بتوانید احساسات و طرز فکر و روش تصمیم گیری تان را عوض کنید.
در مرحله دوم نسبت به سوالاتی که از خودتان میپرسید، حساستر شوید. چون غالب سوالاتی که از خود میپرسید، ناآگاهانه است. وقتی چیزی در زندگی رخ میدهد و یا شخصی وارد زندگیتان میشود، مغزتان شروع به پرسیدن سوال میکند و اولین سوال همیشه این است: معنی آن چیست؟ دردناک است یا لذت بخش؟ سوال بعدی این است که چه میتوانم بکنم تا جلو رنج را بگیرم یا از آن لذت ببرم. اینها سوالاتی هستند که همیشه به ذهن ما می آیند. صرفنظر از اینکه چه اتفاقی افتاده.
من میخواهم که ما دقیقتر شویم، اگر همچنان سوالاتی را که از سر عادت از خودمان میپرسیدیم، بپرسیم نتایجی را که به آنها عادت داریم خواهیم گرفت و بعضی وقتها نتایجی را که از سر عادت میگیرم، واقعا آن چیزی نیستند که میخواستیم.
اگر همواره سوالاتی نظیر، چرا نمیتوانم از عهده اش برآیم را بپرسیم یعنی خودتان را قانع میکنید که شما نمیتوانید. ببینید مغز شما طوری طراحی شده که هر چه را که از آن بخواهید را به شما تحویل بدهد.
اگر بپرسید چرا نمیتوانم اینکار را انجام دهم؟ مغزتان خواهد گفت بنا بر این دلایل نمیتوانی انجام دهی … ولی اگر از مغزتان بپرسید، چطور میتوانم آن را انجام دهم؟ چطور میتوانم آن را دگرگون کنم؟ آنگاه جوابها از راه خواهد رسید.
بخاطر داشته باشید هر چه را جستجو کنید، همان را خواهید یافت. این طرز کار مغز شماست و وارد شدن در این ابزار فوق العاده، کل زندگی شما را دگرگون خواهد کرد.
جستجو کنید خواهید یافت. این یک قانون است.
سومین کاری که میخواهم بکنید این است که سوال های جدیدی رابرای خود طراحی کنید. سوال هایی که به شما قدرت دهند و امکانات جدیدی را برای تان ایجاد کنند و سبب شوند که دنیا را به صورت دیگری ببینید و زندگی خود را متحول کنید.
چهارمین کاری که باید انجام بدهید این است که، آن را در اعماق وجودتان جا بیندازید نه فقط در مغزتان.
سوال کنید تا به جواب برسید. جهان شما میتواند با پرسیدن سوالات جدید، تغییر کند. شما میتوانید با طرح کردن مداوم سوالات جدید، طرز فکر کردن و احساسات خودتان و مسیرتان و گشتاور زندگی تان را عوض کنید.
سوالات منشاء تغییرات زندگی من شدند. آن زمانی که فهمیدم تنها فرق من با کسانی که موفق تر از من عمل میکنند، این است که آنها سوالات بهتری از خود میپرسند، زندگی من تغییر کرد. سوالات منشاء تغییرات در زندگی من شدند. من روزی فهمیدم که آن چیزهایی که در زندگی ام تجربه میکنم به چیزهایی بستگی دارد که به آنها متمرکز میشوم. تمرکز مساوی است با واقعیت.
به هر آنچه که متمرکز شوید، همان را بدست می اورید. مثلا همین الان اگر به رویدادهای خبری توجه کنید، واقعا احساس بدی خواهید داشت. چطور؟؟ کافیست به همه اتفاقات اخبار تمرکز کنید. کار سختی نیست. تلویزیونتان را روشن کنید، آنگاه اخبار مربوط به قتلها و جنایات را بشنوید. آیا میدانستید که میزان مرگ و میر ناشی از جنایات در کشور بیشتر از چه بوده؟؟ عجیب نیست؟؟ وقتی به این مسله توجه میکنید، میگویید مردم چرا اینقدر خرابکارند؟ چون همان را میشنوید. نمیگویم این مسایل را نادیده بگیرید. ولی میگویم یک سوال بهتری بپرسید که چه چیزی باعث میشود که چنین اتفاقاتی بیفتد؟ چه میتوانیم بکنیم که این وضعیت را تغییر بدهیم؟ چگونه میتوانیم با درک بهتر رفتارهای انسان، این گرایش را در جامعه تغییر بدهیم؟ ببینید این سوالات باعث میشوند بجای اینکه بر روی مشکل متمرکز شویم، به پاسخها برسیم.
هر آنچه از رخ داد های زندگی ام احساس میکنیم همان چیزی است که به آن تمرکز میکنیم. میتوانید با تمرکز کردن بر روی همه مسایل تلخ زندیگتان، همین الان احساس افسردگی و ناراحتی کنید.
و نیز میتوانید با تمرکز کردن بر روی همه اتفاقات خوشایندی که برایتان رخ داده و یا در آینده نزدیک بوجود خواهد آمد، همچنان هیجان زده شوید.
تمرکز معادل است با واقعیت. کلید اصلی این است. اگر میخواهید زندگی تان تغییر کند، کانون توجهتان را عوض کنید و اگر میخواهید کانون توجه خود را عوض کنید، سوالاتی را که از خود میپرسید را تغییر بدهید. این کلید دست یافتن به هر چیزی است.
سوالات ابزارهای کنترل کننده تمرکز ما هستند، لذا با سوالات میتوانید تجربیات خود را در زندگی عوض کنید. اگر سوالاتی را که همواره از خود میپرسیدید را عوض کنید، میتوانید احساس و تفکر و تصمیم گیریها و حتی شخصیت تان را هم عوض کنید.
تنها تفاوت بین من وشما و دیگران، در نوع سوالاتی است که از خودتان میپرسید. فقط همین ….
اگر کسانی را دیدید که موفق تر هستند، اولین کاری را که باید بکنید این است که بفهمید آنها چگونه می اندیشند؟ این اندیشیدن فرایندی جز، پرسیدن و جواب دادن نیست. که شما همواره آن را انجام میدهید.
یکی از دلایلی که من فرد قدرتمندی هستم، این است که هر گز از خودم نمیپرسم آیا تجربه این کار را دارم؟ بیشتر کارهای من، کارهایی است که قبلا در موردشان تجربه ای نداشته ام و اگر این سوال را از خودم بپرسم، حتی سعی نخواهم کرد آن کار را انجام دهم. هیچ گاه این سوال را از خودتان نپرسید که آیا تجربه این کار را داری؟ اتفاقا بپرسید چه کسانی تاکنون این کار را به اتمام رسانده که آن شخص را الگوی خودم کنم. هم اکنون چه کاری میتوانم بکنم تا حتی بهتر از آن شخص عمل کنم؟؟ اینها سوالاتی هستند که به شما قدرت میدهند.
اغلب افراد زنجیره ای از سوالات از خودشان میپرسند که نتایجی غیر از تخریب خودشان ندارد. اجازه ندهید که شما هم جزو آنها باشید. باید مواظب حرفهایی که به خودتان میزنید باشید. چون این سوالات همه چیز را کنترل میکنند.
یک روز از خودم پرسیدم چه چیزی بزرگترین تغییرات زندگی را بوجود میاورد؟ جواب هم این بود: اتفاقات زندگی را شکل نمیدهند. بلکه افکار و نحوه ارزیابی من است که زندگی مرا شکل میدهد. اگر میخواهیم زندگیمان را کنترل کنیم، باید سوالاتمان را که از خودمان میپرسیم را کنترل کنیم.
مجددا میگویم و خواهش میکنم از شما، اگر هر آنچه که تاکنون گفته ام را فراموش کردید، این یک جمله را بخاطر بسپارید: برای هر چیزی که سوال بکنیم، جواب خواهد آمد …
هر چیزی را که مدام از مغزتون از جهان بپرسید، خواه درست باشد، خواه غلط، جواب خواهید گرفت. اگر بگویید اشکال زندگی ام کجاست؟ شاید زندگیتان اشکالی هم نداشته باشد ولی جواب را خواهید گرفت. یا اگر از خود بپرسید چرا هیچ وقت نمیتوانم کاری را درست انجام بدهم؟ مغز شما به شما پاسخ خواهد داد: برای اینکه احمقی، بی عرضه ای … ولی اگر بجای آن بپرسی چطور است میتوانم اینکار را انجام بدهم؟ چگونه است که زندگی ام اینقدر عالی است؟ مغزتان جواب خواهد داد برای اینکه باهوشی. چون آموخته ای و بکار گرفته ای ….
ببینید باید دریابیم که اگر جستجو کنیم، خواهیم یافت. اگر بخواهیم، خواهیم گرفت.
نکته مهمی که باید توجه کنید این است که، تنها تفاوت بین مردم در سوالاتی است که از خود میپرسند. بزرگترین رهبرانی که در ذهن خود دارید چه کسانی هستند؟ بیایید تاریخ آمریکا را در نظر بگیریم. مثلا جان اف کنی. او کسی است که میتواند ما را به حرکت در اورد. کسی است که توانست دورنمایی را به تصویر بکشد و مردم را به آن سو به حرکت در آورد. او توانست که نشان دهد سرنوشت مردم فقط در دست دولت نیست، بلکه خود مردم هم مسول اینده کشورشان هستند.
یکی از نکته های مهم و برانگیزاننده او که مارا به طرح سوالات جدید و امیدارد این است که، هرگز نپرسید کشورم چه میتواند برای من بکند. بلکه بپرسید من چه کاری میتوانم برای کشورم بکنم؟ چه دید متفاوتی.
او مارا وادار کرد سوالاتی متفاوت بپرسیم تا به جایی برسیم که بفهمیم ما مسولیت داریم و باید مشارکت کنیم نه اینکه فقط گیرنده باشیم. به این میگویند رهبری بینش غرب.
این یعنی قدرت، یعنی رهبری، توانایی که همه شماها قطعا دارید و اگر شما هم چنین سوالات با کیفیتی از خودتان بکنید میتوانید مثل همان رهبران قدرتمند جهان باشید. در این مورد بیشتر فکر کنید.
من به دارو و سیگار و الکل نیاز ندارم، شما هم همینطور. فقط چیزی که میخواهیم این است که بتوانیم مغزمون را کنترل کنیم و آن را با سوالات هدایت کنیم.
کار دیگری که سوالات مدام، میکنند این است که مشخص میکنند چه چیزی را ملاحظه میکنید. چه چیزی را از زندگی تان حذف میکنید. عبارتی داشتم که از آن استفاده میکردم و به آن ابتکار حذف میگفتم. یعنی اینکه هم اکنون اتفاقات گوناگونی در اطراف ما روی میدهد که نمیتوانیم بر همه آنها تمرکز کنیم. ما در آن واحد فقط بر چیزهایی کمی میتوانیم متمرکز شویم. و نیز چیزهای کمی را به صورت همزمان میتوانیم بررسی کنیم. مغز ما بصورت آگاهانه فقط میتواند بر محدوده کوچکی تمرکز کند. البته ذهن ناخوداگاه تواناییهای زیادی دارد، اما تواناییهای ذهن خوداگاه محدود است. لذا آنچه که رخ میدهد این است که مغز بیشترین زمان را صرف این میکند که به چه چیزی توجه نکند و از فیلترهایی که ما قبلا برای مغزمون ایجاد کرده بودیم عبور نکنند. مغز ما به چیزهایی توجه میکند که از آن سوال میشود. یعنی سوالات کانون توجه مغز را کنترل میکند. اگر خیلی احساس بدی دارید فقط یم دلیل وجود دارد، شما همه دلایلی را که باعث میشوند احساس خوبی داشته باشید را حذف کرده اید. یعنی همه چیزهای خوب دنیا را حذف میکنید تا احساس بدی پیدا کنید و یا بالعکس وقتی از کسی سوالی میپرسی در واقع به چیزهایی که به آنها توجه نشان میداد و همه چیزایی که به آنها توجه نمیکرد را تغییر میدهیم. به همین راحتی شما اگر همین الان از موضوعی ناراحت هستید و من بگویم اجازه بده یک سوال از شما بپرسم که چگونه میتوانی از این وضعیت بهترین استفاده را بکنی. تا قبل از سوال من شما چگونگی استفاده بهتر از شرایط فعلی را از مغزتان حذف کرده بودید، بعد از سوال من شما شروع به توجه کردن به موضوعی جدید کردید که من در کانون توجه شما قرار دادم. شما در واقع میتوانید با سوال کردن آنچه را که از کانون توجه مغزتان حذف کرده بودید را خلق کنید.
کار دیگری که سوالات برای ما انجام میدهند این است که به ما امکان دستیابی به منابع جدید را میدهند و به ما قدرت میبخشند. وقتی از خودتان سوال میکنید که چرا نمیتوانم آن کار را انجام دهم عملا خودتان را از کار می اندازید. ولی وقتی میپرسید که چگونه میتوانم این کار را انجام دهم و از آن کار لذت هم ببرم، نه تنها قدرت انجام کار را در می یابید بلکه منابع، ایده ها و افکاری که متوجه شان نبودید را در اختیار تان میگذارد و امکان دستیابی به ایده هایی را میدهد که در مغزتان نهفته بودند.
پرسیدن مانند فشردن یک کلید برای رسیدن به جواب است.
اگر بپرسید چگونه میتوانم این وضع را تغییر دهم به پاسخهای مطلوبتان میرسید و اگر بپرسید چگونه این وضع را عوض کرده و از این کار لذت ببرم به پاسخهایی جالبتر و لذت بخشتری میرسید. پس کلید کار همینجاست. سوالات هم میتوانند انرژی ایجاد کنند و باعث حرکت شوند و هم بالعکس میتوانند جلو حرکت شما را گرفته و آنرا متوقف کنند. حتما تا حالا توجه کرده اید که وقتی شروع به سوالات منفی از خود میکنید. مثلا چرا این کار را با من کرد؟ یا چرا این اتفاق فقط سراغ من میاد؟ اندک اندک سوالات بد و بدتر از خودتان میکنید و همین اتفاق در مورد سوالات مثبت هم رخ میدهد.
من سوالات را به دو بخش سوالات قدرت دهنده و تضعیف کننده تقسیم کردم. هر وقت سوالی را از خود میکنید در یکی از این دو دسته قرار دهید و بدانید که چه سوالات دیگری میتوانید از خودتان بکنید.
قبل از اینکه سوالی را بپرسید، کمی فکر کنید، این سوال به شما قدرت و انرژی میدهد یا نیرو و انرژی تان را تضعیف خواهد کرد. همینکار به تنهایی میتواند زندگی شما را متحول سازد.
در مفاهیمی که از آنتونی رابیز یادگرفتیم و بسیار کاربردی و مهم میباشد، این نکته نهفته است که ذهن ما داره جسم و وجود و زندگی ما را کنترل میکند. ما در پوشش فرامین ذهنمون هستیم. اگر هوشمندانه عمل کنیم، میتوانیم با سوالات مثبت و قدرت بخش ذهنمان را درگیر جواب دادن به نکات مثبتی که به آنها تمرکز میکنیم کرده ایم. یعنی در واقع ما آگاهانه ذهنمان را که به ظاهر غیر قابل کنترل است، به سمت نکات مثبت میکشیم و از قدرت و توانایی های بینهایت ذهنمون برای ساختن شرایط عالی زندگیمون بهره میبریم. این تکنیک بسیار بینظیر، زندگی شما را تحت کنترل خودتان در می اورد.
ما هر لحظه ذهنمان در حال سوال کردن میباشد. این فرایند را ما نمیتوانیم متوقف کنیم، ولی اگر توجهی به آن نکنیم و اجازه دهیم عوامل منفی محیط و تجارب بد گذشته و خاطرات تلخ و خیلی احساسات منفی، آن سوالات را مدیریت خواهند کرد و جوابی هم که مغز ما خواهد داد در امتداد همان سوالات منفی خواهد بود. پس هوشمندانه ترین روش این است که ما پرسشهای قدرتمند و برانگیزاننده را از ذهنمون بکنیم. این تکنیک را در هر شرایطی میتوانید انجام بدهید و باید اینقدر تمرین کنید تا به روش روزانه و هر لحظه شما تبدیل بشود .
تحقیق و گردآوری: سعید زاهد
1 دیدگاه
به گفتگوی ما بپیوندید و دیدگاه خود را با ما در میان بگذارید.
خدای بزرگ و مهربون رو سپاس گذارم برای آگاهی….و برای آنانکه فرشته گونه و با تمام وجودشان سعی در رساندن این اگاهی دارند .همچون عزیز دوست داشتنی جناب زاهد ( خدا حافظش )